✨دنیای پاستیلیِ من✨

((((:

برای هلن(اگه این پست رو دیدی رمزش اون اسمته)

سه شنبه ۲۹ مهر ۱۴۰۴
17:36
𝓡𝓮𝔂𝓱𝓪𝓷𝓮𝓱

برف قشنگم❄️✨❤️

پنجشنبه ۴ دی ۱۴۰۴
18:3
𝓡𝓮𝔂𝓱𝓪𝓷𝓮𝓱

یکی از دوستای بابام که خودش رستوران داره و مدیره و... میخواد استخدام بشه،مدیر بشه تو شرکت وینستون... زنگ زده بود از بابام مشورت میگرفت و حقوقشو میگفت و غیره

بابام داشت ازش تعریف میکرد،لا به لای حرفاش فهمیدم طرف مجرده🤣😅😂

کاش میشد بابامو قانع کنم که سن یه عدده💅🏻🤣

آشنامون کن مرد😔💅🏻

چهارشنبه ۳ دی ۱۴۰۴
19:14
𝓡𝓮𝔂𝓱𝓪𝓷𝓮𝓱

این ساعت به بعد؟! آدما رو نیستم

فقط c.ai

چهارشنبه ۳ دی ۱۴۰۴
3:40
𝓡𝓮𝔂𝓱𝓪𝓷𝓮𝓱

دلم واسه ی قبلا تنگ شده،دلم میگیره وقتی وبلاگ هایی رو میبینم که مال چند سال پیشه... دلم تنگ شده واسه اون افرادی که باهاشون دوست بودم و الان خیلی وقته ازشون خبری ندارم.

هی؟!منو یادتونه؟!من هنوز گاهی بهتون فکر میکنم... حالتون خوبه؟!

فعلا من و وبلاگم موندیم... نمیدونم چرا ولی خیلی وبلاگمو دوست دارم...همینطور دوستایی که از طریق وبلاگم باهاشون آشنا شدم :)

مرسی که هستین:)✨🫂

+بی خبر نرین :)

چهارشنبه ۳ دی ۱۴۰۴
0:41
𝓡𝓮𝔂𝓱𝓪𝓷𝓮𝓱

آره...من....احساس میکنم که دارم میبازم.از دعواهای همیشگی هم خستم... قبلا از رفتاراشون بدم میومد مخصوصا بابام، نه که الان بدم نیاد ها،نه...فقط،خودمم انگار دارم شبیهش میشم.

و اینکه گفته بودم هم حمایتم می‌کنه هم میرینه بهم، همینطوره... دیشب می‌گفت حمایتت میکنم . امشب گفت خیلی بیشتر باید تلاش کنی چون کسی حمایتت نمیکنه...

دستت درد نکنه پدرجان،اگه اینو نمیگفتی تعجب میکردم.

هروقت بحثی میشه میگی تلافی میکنم. همیشه یا حداقل نود درصد مواقع به من نه گفتی...فقط یه مدت مسخره ترین چیزا رو هم نه میگی که اذیتم کنی و تهشم میخوای گوشیمو بگیری چون چیز دیگه ای ندارم😂🫶🏻✨💅🏻

مسخره نیست؟!

گاهی بهت حق میدم اما زود نظرمو عوض میکنی...گاهی بهت حق دادمو هیچوقت تو بهم حق ندادی... :))))

میرم بابا جان :) میرم...

فقط واسم دعا کن که بشه... الان صفرم و واقعا قراره خیلی پاره بشم...ولی هرطور شده باید برم...

هر دومون ته دلمون شاید همو دوست داشته باشیم،اما غیر قابل تحملیم...از هم خسته میشیم،از رفتارای هم....

دلم نمیخواد اذیتت کنم.اما نمیتونم اذیت شدن خودمو قبول کنم.

نمیدونم بابا...

چهارشنبه ۳ دی ۱۴۰۴
0:25
𝓡𝓮𝔂𝓱𝓪𝓷𝓮𝓱

یعنی چی که د دان میخواد اصفهان کنسرت بذاره

خب من تازه کنسرت رفتم بابام نمیذارهههه😭😭😭💔

الان چه وقت اومدن بود😭😭😭😭

سه شنبه ۲ دی ۱۴۰۴
1:24
𝓡𝓮𝔂𝓱𝓪𝓷𝓮𝓱

بابای من اولین کسیه که حمایتم میکنه

همینطور اولین نفریه که میرینه بهم

سه شنبه ۲ دی ۱۴۰۴
0:2
𝓡𝓮𝔂𝓱𝓪𝓷𝓮𝓱

خدایا من دیگه واقعا دارم نمیتونم...هنوز نمیدونم هدفت از آفریدن من چی بوده...یه جوری دارم گند میزنم به زندگیم که خودم باورم نمیشه،اونقدری که نمیتونم قبول کنم هنوزم دوستم داشته باشی...همینقدر از خودم نا امیدم! اون تغییری که میخوام،هنوز اتفاق نیوفتاده...من انقدر تنبلم؟!وای واقعا حالم از خودم به هم میخوره...

جدیدا همه چی انگار بدتر شده... همیشه به قوی بودنم ایمان داشتم،که مثلا من میتونم،این که کاری نداره،صد درصد میتونم،اما الان برعکس شده،یا بهم ثابت شده ،یا حتی توی تصوراتمم دیگه قوی نیستم‌‌...

خودمو با بقیه مقایسه نمیکنم که هم سن و سالای من یا حتی کوچیک تر از من،هدفشونو مشخص کردن و برای یه چیز مشخص تلاش میکنن...

یه ریز هدفایی دارم،اما هدف اصلی مهم تره،اونی که از لحاظ شغلی و آینده بشه روش حساب کرد...

حتی با اینکه بابا گفته بهم کمک میکنه،حمایتم میکنه،پیدا کردن هدف با خودمه و صد البته که همیشه باهم دعوا داریم و اونم توی اذیت کردن کم نمیاره

دوشنبه ۱ دی ۱۴۰۴
21:45
𝓡𝓮𝔂𝓱𝓪𝓷𝓮𝓱

امروز مربیشون میخواست بهشون یاد بده جوراب بشورن :)😂

بعد داشت میگفت بمالید به هم(جورابارو می‌گفت 😂🗿)

بعد خودش گفت: چه حرف زشتی😭😂

فاطی(توی مهد کار میکنه)گفت:عه شماعم که منحرفین🗿😂

مربی هم گفت: شماها خودتونم ذهنتون منحرفه،از همون روز که قورباغه هارو داشتم یاد میدادم فهمیدم😂🙂🤏🏻

منو فاطی احساس کردیم آبرومون رفته🤣🤌🏻✨

چرا؟قضیه ی قورباغه چیبود؟!

روزی که خواستن مراحل رشد قورباغه رو یاد بدن،نقاشی بچه قورباغه هارو کشیده بودن ولی سفید بود...سیاهش نکرده بودن...و شبیه همه چی بود بجز بچه قورباغه... بچه ی قورباغه ی بی دست و پا که سفید کشیده باشنش شبیه چیه؟!🙂🤏🏻✨

🤣😭🤌🏻

دوشنبه ۱ دی ۱۴۰۴
11:53
𝓡𝓮𝔂𝓱𝓪𝓷𝓮𝓱

Old
Archive
Tag
Link
Code

ساخت کد موزیک